تولد مامان
سلام پسرک مامان الهی قربونت برم میدونم که میدونی دیروز تولد مامان بود. صبح که از خواب بیدار شدم منتظر تبریک بودم دوست داشتم ببینم کیا یادشونو که خاله ساناز دوستم مامانی و خاله الهه خاله بهاره خاله فاطمه خواهرای گلم بابایی بابای مهربونم حتی داداش کوچولو بهم تبریک گفتن (محمدرضا جونم زنگ زد و گفت اجی الهام تبلوکت مبالک میخوام بلات کیک بخلم بخولی شمعشو پوت کنی) اما منتظر تبریک یکی دیگه بودم تا شب صبر کردم اما بابا مصطفی بهم تبریک نگفت از دانشگاه یه راست رفتیم خونه مامانی شام اونجا بودیم اما به خاطر فوت مامان معصومه نمیشد جشن گرفت (اما من از چند نفر کادوهامو گرفتما) بعد شام رفتیم خونه ساعت تقریبا ١٢.٣٠ شب بود یهو دیدم بابایی یه کیک کوچول...
نویسنده :
مامان الی
5:44